مرسی که هستی

ساخت وبلاگ
  نوروز نود و شش، شورانگیز برای من آغاز شد به خاطر بودنت. در آن لحظات تحویل سال، به تنها چیزی که فکر نمی کردم، بحث ها و فریادها و عذاب ها و اشک هایی بود که انتظار من و آن ها را می کشید. آن لحظات وحشتناک و شکنجه های روحی را تنها به اعجاز تو و بودنت تحمل کردم. می نوشتم تا رها شوم از دردها و آدم های اط مرسی که هستی...
ما را در سایت مرسی که هستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ghahveyetalkhh بازدید : 91 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 3:32

  نه! نمی توانم تاخت بزنم نبودنت را با ادامه دادن.آن ادامه دادن،  دست و پا زدن است در سقوط سراب و زجر کشیدن است پیش از رسیدن به قبر. با هیچ چیز و هیچ کسی نمی توانم تاختت بزنم.  تو را من نه به خاطر زیبایی ات که چه با شکوه و بی انتهاست نه به خاطر تمام مهربانی هایت که چه فداکارانه است نه آن نگاهت که چه مرسی که هستی...
ما را در سایت مرسی که هستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ghahveyetalkhh بازدید : 77 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 3:32

  (( تو سیاهی؛ بهت نمیاد. ))هر چه بود، با منظور یا بی منظور حرفش را زد. جلوی "تو". بقیه شان برایم مهم نیستند. بروند گم شوند. به جهنم.    داخل یک مینی بوس قدیمی، بین مشتی غریبه ی خسته نشسته ام و به "تو" فکر می کنم. به سپیدی ات؛ و نرمی دستانت. مثل ابری دلفریب در آبیِ آسمان. امروز ناخواسته، به این ابر مرسی که هستی...
ما را در سایت مرسی که هستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ghahveyetalkhh بازدید : 141 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 3:32

 نمایش نامه خوانی ما از "چهار صندوق" استاد بیضایی، اجازه ی نمایش نمی گیرد. تمام شد. اما نه دیروز و از دفتر خانم مغول. نه! آنجا تمام شد که "تو" رفتی. یادت هست؟ دلم و قلبم پبشبینی اش را کرده بودند که بی "تو" این کار پا نمی گیرد. کله پوکی پر مدعا، درست در مقابل چشم های من تمسخر می کند "تو" را و همکلاسا مرسی که هستی...
ما را در سایت مرسی که هستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ghahveyetalkhh بازدید : 63 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 3:32

 دیگه اینجا نیستی. راحت! چیز زیادی رو هم از دست نمی دی. از اینکه من تعریفتو کنم خوشت نمیاد . جاهای قشنگش بین همون واژه ها بود که خب گفتی ـ بدت میاد دیگه. باقیش هم واگویه های یه آدم تنهاست. چه بهتر که بدت میاد. حیف وقت و چشمت نیست؟!   تو نیستی اینجا. بازم منم و خودم. یه بغضی هست همین الان اومده. نمی مرسی که هستی...
ما را در سایت مرسی که هستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ghahveyetalkhh بازدید : 84 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 3:32

  باورم نمیشه اون حرفا رو تو زدی. مث سنگ، خشک و بی روح و خشن شدی. خودت هم فهمیدی چی گفتی که زود پاکشون کردی؛ اما گفتی و منم خوندم شون. هیچ منتی نیست توی دوستی مون اگر کاری کردم. اما برات کم نذاشتم. اون چیزی که از دستم بر میومد رو با تمام توانم، با شور و انرژی و احساس، پیشکشت کردم. اما فکر نمی کردم ت مرسی که هستی...
ما را در سایت مرسی که هستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ghahveyetalkhh بازدید : 91 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 3:32

بعد از نمیدونم چقدر، یهویی امروز ظهر تماس گرفتی. اسمت رو که روی موبایلم دیدم، دلم لرزید. هول شدم. داشتم پر می کشیدم. بهترین دوستم می خواست باهام حرف بزنه. بشنوم صداشو. خوشبختی، چقدر ساده نزدیکم شده بود.    روزهای نمایشگاه کتاب بود آخرین بار. یادته؟ دخترات نبودن. تنها بودی فک کنم. داشتی ظرف می شستی و مرسی که هستی...
ما را در سایت مرسی که هستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ghahveyetalkhh بازدید : 76 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 3:32

  هنوز در بهت و شوک هستم.چند روز گذشته است از نبودنت؟ خداحافظی دراماتیک و باشکوه ات. ۲۵ سال عشق بازی و وفاداری و خاطره را چگونه می توان در دایره ی محدود واژگان آورد؟ واژگان را گم کرده بودم و اما نه. واژگان هم پس می کشند و قالب تهی از توصیف شکوه و عظمت این عشق. وفاداری ات به رم،  که آن را به شهر ابدی مرسی که هستی...
ما را در سایت مرسی که هستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ghahveyetalkhh بازدید : 88 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 3:32

 در سال ۱۳۲۱ و در کودکی به همراه خانواده ی خود به آبادان رفت. گلشیری مدت اقامت در آبادن یعنی از تاریخ ۱۳۲۱ تا ۱۳۳۴ را در شکل‌دهی حیات فکری و احساسی خود بسیار تاثیرگذار می‌دانست.  پدر گلشیری، کارگر بنا و سازنده‌ی مناره‌های شرکت نفت بود و آن‌ها مجبور بودند مدام از خانه‌ای به خانه‌ای دیگر برفتند. هوشنگ مرسی که هستی...
ما را در سایت مرسی که هستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ghahveyetalkhh بازدید : 84 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 3:32

  دیشب که فهمیدم بلاکم کردی، خیلی به هم ریختم. حالم بد بود. این حق طبیعی توئه که هر کسی رو از زندگیت بلاک کنی. آره... می دونم هم که تاوان دوستیِ من رو تو نباید بدی.   اما ای کاش به خودم می گفتی خفه شو، لال شو، یا هر چی  دلم شکست از این که بلاکم کردی. خیلی حرف داشتم و تصمیم گرفته بودم امروز همه شون ر مرسی که هستی...
ما را در سایت مرسی که هستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ghahveyetalkhh بازدید : 79 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 3:32